ولایت یا حکومت کسی بر دیگری کفر یا شرک نیست؟
یادداشت و مطالبی بصورت پند و اندرز هر هفته در ایران استار چاپ تورنتو کانادا توسط آقای حسن بنی طبا چاپ میشود. من تصمیم گرفتم تا آنجا که بتوانم این یاد داشتها را زیر زره بین ببرم و آنرا نقد کنم. اگر آقای بنی طبا دوست داشته باشند میتوانند مرا اقناع یا ،اصلاح کنند ، حقیر ادعا ندارم که همه برداشت من و امثال من که در این نوشته از آنها استفاده کردم حرف آخر است
آقای بنی طبا نوشتند:
ولایت و دوست داشتن علی مانند ورود به حصار یا قلعه ایست که هر کس در آن داخل شود از عذاب خداوند در امان میماند... عید قربان یعنی روزی که مسافران خانه خدا قربانی میکنند و عید سعید غدیر خم یعنی روزی که پیامبر اسلام حضرت علی را به امر خداوند به جانشینی خود تعیین نمودند و مسلمانان را به تبعیت از او فرا خواند پس عید غدیر یعنی عید امامت و ولایت.. . ( ایران استار 19 نوامبر 2010
. نمیدانم منظور آقای بنی طبا از امامت و ولایت چیست ولی آن امامت و ولایتی که کشورمان به آن گرفتار است ضد اسلامی است ؟
ولایت یا حکومت، فرد یا کسی بر دیگری اسلامی نیست و حتی شخص پیامبر هم بر کسی ولایت و حکومت نداشت در اسلام باید مردم با شور و مشورت ولی الامر یاحاکم ورهبر خود را با رأی مستقیم (بیعت) انتخاب کنند
حالا میتوانیم بگوییم آنزمان نمایندگان قبایل و نخبه ها و ریش سفیدها بودند که تصمیم میگرفتند،این روایت تا حدی درست است ولی نفس رأی جمع منظور بوده نه فقط بزرگان قوم و نخبه ها یا الیت. وقتی در قرآن است که باید در امور شور و مشورت شود، بعد انتخاب و این در اوایل اسلام ، هرچند بصورت اولیه در محلی بنام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و شور و مشورت کردند و ابوبکر را انتخاب کردند. میشود سؤال کرد که حتی در آن جمع که به شور نشستند همه مردم نبودند حتی علی بن ابی طالب، طلحه و زبیر و... درست است ولی اصل شور و مشورت بوده و انتخاب و بیعت گرفته شده ولی ناقص بود.آیا میشود اصل اسلامی شور و مشورت و انتخاب رهبر و حاکم و ولی را که در قرآن آمده و مسلمانهای اولیه آن را اجرا میکردند بگویم پیامبر آمده با رأی خود کسی را جانشین خود کرده؟ آیا پیامبر میتوانسته اصل قرآنی شور و مشورت و انتخاب مامور خدمتگزار یا مدیر یا وکیل مردم توسط خود مردم را زیر پا بگذارد؟
چرا میگوییم پیامبر علی را در غدیر خم به جانشین خود انتخاب کرده نه کاندید برای انتخاب؟
آیا این کفر (پوشاندن حقیقت) یا شرک نیست که که خداوند فرموده باید حکومت بر خاسته از شور و مشورت عمومی بعد تصمیم و رأی مستقیم مردم(بیعت) باشد؟چرا در حکومت، امامت و رهبری مردم، کسی دیگری را دخیل و شریک میکنیم؟ اگر قرار بود رهبر قبلی دوباره جانشین خود را تعیین کند و یا به ارث ببرد، چرا پیامبر اسلام حکومت ارثی ابوسفیان را برانداخت؟ آیا حالا که در کشورهای اسلامی( همه فرقه ها چه شیعه چه سنی و...) دوباره برگشتند به حکومت و ولایت ارثی سلطانی و نخبه ها و فقها... این سنت اسلامی است یا ابو سفیانی؟
نه تنها كسى بار عمل ديگرى را بر دوش نمىگيرد و هدايت اجبارى نيست، بلكه هيچكس، حتى پيامبر، این اختیار ر
نداشت که پاسدار مردم باشد (سوره یونس آیه108):
«بگو اى مردم از خدايتان حق به شما آمد. پس هر كس هدايت جست، هدايت مىيابد و آن كس كه گمراهى يافت، همانا گمراه مىشود و من (پيامبر) پاسدار شما نيستم».
امامت یا رهبری ، عمومی و جمعی است
نه تنها انسان امام خلق شده است، بلكه علم و روش علمى،این گفته اسلام را تصديق میکند.
«و كل شئى احصيناه فى امام مبين»
به سخن ديگر، نه تنها در همه پديدهها، از كوچكترين تا بزرگترين، رهبرى وجود دارد، بلكه مجموع فعاليتها و روابط درونى و بيرونى هر پديده، در رهبريش منعكس و ضبط مىشود. روشن كردن اين امر، امكان مىدهد خطوط اصلى رهبرى پيشنهادى براى جامعه را، بر وفق اصول راهنما، (توحید) در يابيم.
اکنون بيشتر از هر روزی، موضوع علم شناخت امامت و رهبری جمعی است.
در شناخت الكترون، علم تا اينجا رسيده است كه داراى رهبرى است. اين رهبرى با اخذ اطلاعات از محيط زيست خويش، فعاليتها و روابط داخلى و خارجى الكترون را تنظيم مىكند. اين فعاليتها و روابط در لوح اين رهبرى تنظيم و ضبط مىشوند. اين رهبرى با چند رشته عمل كه بر روى اطلاعات بدست آورده، انجام مىدهد، هدف و جهت و مسير فعاليت الكترون را تعيين مىكند.
گردش الکترون در کوچکترین ذره و گردش و هماهنگی مجموعه اتمها در انسان و سایر پدیدهها و تا گردش سیارات منظومه شمسی بدور خورشید همانطور منظومه شمسی به کهکشانهای دیگر و...
- در شناخت يك انسان، علم به همين نتيجه رسيده است.
- در شناخت گروهها و جامعه در برگيرنده گروهها، كار علم تحصيل معرفت درباره رهبرى گروه و جامعه است. چرا كه اين رهبرى حاصل روابط درونى و بيرونى و مناسبات و تناسبات قوايى است كه به اين روابط ساخت مىدهند. همه اين امور در رهبرى باز مىتابند. براى مثال، دولت حاصل روابط درونى و بيرونى جامعه ملى است و اين روابط و تغييراتشان را بروشنى در دولت مىتوان ملاحظه كرد.
- فلسفه نيز از ديرگاه بكار شناخت رهبرى هستى مشغول بوده است و هنوز بهمين امر مشغول است.
اينكه علم به شناخت امامت مىپردازد، خود به خود، بمعناى آنست كه: در هر پديدهاى رهبرى وجود دارد، تمام اجزاء پديده در اين رهبرى شركت دارند. و اين رهبرى در فعاليت اجزاء پديده حضور دارد و جهت و مسير و هدفها را تعيين مىكند. در نتيجه:- روابط درونى و بيرونى هر پديده، نوع رهبرى را تعيين مىكنند. رهبرى در فصل مشترك درون و بيرون قرار مىگيرد. مجموع سعى پديده در رهبرى تنظيم و ضبط مىشود و رهبرى گزارشگر آشكار سعىهاى پديده است.
«و به تحقيق، پيامبر خدا، الگويى نيك براى شما است»(احزاب 21).
ابراهيم و همه مؤمنان در روبرتافتن از شرك و روى نهادن به توحيد، الگوى احسن هستند (آیه ممتحنه4 و17).
اقتضاى اين مسئوليت، عمل بر وفق اصول راهنما (توحید و یگانگی) است: زمينه عمل، توحيد، عمل خود بعثت، نقش عمل كننده امامت، خط عمل عدالت و فضاى عمل، بى نهايت و جهت آن معاد يا دستيابى به توحيد خالص است.
مسئوليت در برابر خود و ديگران، گذشتگان و معاصران و آيندگان، و طبيعت، از مسئوليت اول ناشى مىشود.
(حدیث نبوی):
«همه شما مسئول هستيد».
با توجه به اين واقعيت كه انسان در مناسبات و تناسبات قدرت، از خود بيگانه شده است بجای جمع به رب النوع شخص پرستی و فردی را بت کردن و او را در آسمان بردن و نماینده اهورامزدا و الله کردن، مسئوليت مؤمن، در مقام امامت، كاستن از وجه تخريبى عمل خود و افزون بر وجه سازنده عمل ، سعى و تلاش براى مشاركت روزافزون انبوه عظيم محرومین در رهبرى است. انبوه عظيم كسانى كه به اطاعت از بتهای ساخته شده ذهن خود ، محكوم شدهاند و، همواره به زور بتهای ساخته دست خود ، از مشاركت در رهبرى محروم نگاه داشته شدهاند، بدينقرار، عمدهترين وجه مسئوليت دوم، سعى و تلاش در مشاركت دادن روزافزون «توده هاى مردم» در رهبرى است تا آنجا كه اراده خداوند تحقق پيدا كند (قصص 5 ):
«و اراده ما بر اين است كه مردم محروم روى زمين منت گزاريم و آنان را امامان بگردانيم و وارثان زمين قرار دهيم.»
تحقق اراده خداوند، بنا بر قول خودش، موكول به تغيير ما است. خداوند کسی یا قومی را تغییر نمیدهد تا زمانی که خودش تصمیم نگیرد نفس خودش را تغییر دهد (رعد11)
إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ)
زمانی که خداوند نمیتواند کسی که خود را تغییر نداده، تغییر دهد، چطور امکان دارد عدهای خود را مسلمان بدانند و به زور بخواهند مردم را تغییر داده و به بهشت ببرند! اصلاً چطور روز قیامت که هرکس نتیجه اعمال خود میرسد ، معنی پیدا میکند اگر انسان خودش تصمیم و انتخاب نکند؟
و اين تغيير بايد در جهت دستيابى محرومین به امامت انجام پذيرد. تا انسان گوهر گم كرده خويش را باز بجويد. يعنى در مسئوليت امامت شركت كند. و همانطور كه بیان شد، باورها در اين جهت تحول مىكنند و مىتوان به جرأت گفت بشر دارد وارد عصر جديدى مىشود كه با عصرهاى پيشين اين تفاوت بزرگ را دارد كه در آن مردم محروم، امام و وارث زمين مىشوند.
در اينجا اين سئوال محل پيدا مىكند كه اگر هر كسى امام است و در رابطه با خدا تصميم مىگيرد و عمل مىكند، پس اصل امامت بمعناى قبول نحله آنارشيسم نمىشود؟ جواب اينست كه جامعه از هر جهت آزاد كه در آن هيچكس درباره ديگرى تصميم نمىگيرد، در معاد و روز قیامت تحقق يافتنى است. در جهان ما بلحاظ دو واقعيت،
يكى مناسبات و تناسبات قدرت، و ديگرى نسبى و فعال بودن انسان، بناگزير تصميم بايد جمعى باشد و تصميمگيرى و اجراى تصميم سازمان پيدا كند. بدينقرار، شورا اساس تشكيلات سياسى مىگردد (شورا 23 ):
«امرشان به شورا است ميانشان»
پس از جنگ اٌحد و شكستى كه از جمله نتيجه رأى اكثريت بود، بنياد نوپاى شورا، به خطر افتاد. آيه زير، شورا را بمثابه اساس سازماندهى سياسى جامعه اسلامى تثبيت كرد ( عمران 159)
«پيامبر! اين به لطف خدا بود كه نسبت بدانها آشتى جويى و بردبار شدى، اگر سخت دل مىشدى، از حول تو پراكنده مىشدند. پس از آنها در گذر و ببخشايشان و در امر با آنها شور كن. پس چون عزم كردى، بخدا توكل كن. همانا خدا متوكلان را دوست مىدارد.»
بدينقرار، شورا تصميم مىگيرد و ولى امر یا منتخب جمع یا رهبر ، آهنگ كار مىكند. يعنى تصميم شورا را با عزم راسخ به اجرا مىگذارد. طرفداران ارسطو كه آرزوى استقرار استبداد دينى را دارند و عوام را «كل انعام» مىشمارند، مدعى مىشوند كه معنى «فاذا عزيمت» اينست كه پس از رأى شورا، تصميم با ولى امر است. حال آنكه مرحله عزم بعد از مرحله تصميم است و تا تصميم گرفته نشده باشد، عزم معنا پيدا نمىكند. از اين گذشته، اگر قرار بود پيامبر تصميمى غير از تصميم شورا اتخاذ كند، خداوند از او نمىخواست توكل بخدا كند. چرا كه تصميم پيامبر يا از روى غرض و يا در مقام پيامبرى و اجراى امر خدا، اتخاذ مىشد. در حالت اول، از مقام پيامبرى تا حد مستبد خود رأى، سقوط مىكرد و توكل بخدا ديگر معنى پيدا نمىكرد. در حالت دوم، تصميم و عزم در يد خدا بود و نه شورا و نه تصميم شورا و نه عزم پيامبر، معنى پيدا نمىكردند. توكل وقتى معنى مىدهد كه پيامبر در درستى رأى شورا ترديد مىكند. بقول طالقانى (پرتوی از قرآن صص397-398):
«فاذا عزمت فتو كل علىالله انالله يحب المتوكلين» تفريع بر شاور هم فىالامر» است. كه چون در مشاوره، رأى بر انجام كارى قرار گرفت و بايد عزم كنى و تصميم قاطع بگيرى. ديگر ترديد و دو دلى بخود راه ندهى...
با اين لحن قاطع، تاييد كردن شورا و موكول كردن تصميم به شورا، پس از آن بود كه با آن عواقب سخت و ناگوارى كه شوراى اٌحد پيش آورد و آن ضربهاى كه بر مسلمانان وارد شد و آن بزرگانى كه از دست داد و آن شكاف و تفرقه فكرى و جنگى كه در اجتماع آنان پديد آمد و نزديك بود يكسره متلاشى شوند، همه آثار شورا بود كه مدينه را بى پناه گذرادند و بر خلاف نظر شخصى پیامبر، بسوى دشمن راندند. با همه اينها باز اصل شورا باطل نمیکند. چون پايه اجتماع اسلام است و براى هميشه. تا انديشهها و استعدادها بروز كنند و هر صاحب رأى خود را شريك در سرنوشت بداند و مسلمانان براى آينده و هميشه تربيت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا، بعد از غروب نبوت، خود را رهبرى كنند...»
بدينسان معلوم است كه بنا بر تثبيت اصل شورا است و خداوند خطاب به پيامبر مىگويد در اجراى تصميم، ترديد و بيم بخود راه مده و بخدا توكل كن. در آيه بعد پيشتر تاكيد مىكند و واضحتر مىگرداند كه نظر به رأى شورا و اجراى آنست. اگر چه جا داشت به پيامبر بگويد اگر با مردم بد سلوك بودى، از اطرافت پراكنده مىشدند و كدام بد سلوكى بيشتر از اين كه شورا را تشكيل بدهد و به نظر و رأى شورا اعتنا نكند و تصميم شخصى خود را به اجرا
بگذارد؟
بقیه مطالب را در نوشتار بعدی بیشتر توضیح خواهم داد
حسن گلسفیدی 4 آذر 1389 –24 نوامبر 2010
چاپ شده 26 نوامبر2010 ایران استار تورنتو کانادا